پریا

نظر بدین خوشحال می شم

پریا

نظر بدین خوشحال می شم

قسمت سوم خاطرات

خب این قسمت میرسیم به کلاس سوم. من نمیدونم چرا برعکس دوره ی راهنمایی٬ از دبستانم زیاد چیزی یادم نمیاد. حالا وقتی رسیدیم به راهنمایی شما هم با من هم عقیده میشین.

فکر کنم فامیلی معلم سوم دبستانم خاموم صباغ زاده بود یا شاید هم صباغیان.نمی دونم والا یادمه رفتم جشن تکلیف که برامون گرفته بودن و لباس سفید تنمون کردن و از این حرفا. البته فکر نکنین خیلی به مغزم فشار وارد کردم تا این موضوع یادم بیادا. نه ! ۲تا از عکسای جشن تکلیفم روبروم به دیوار زده شده واسه همین اصلآ و ابدآ به مخم فشار وارد نفرمودمهمچنان هم با بیدار شدن از خواب مشکل داشتم. ظهر که از مدرسه بر می گشتم میدیدم یه عده تازه دارن میرن مدرسه میخواستم خودمو خفه کنم. شاید یکه از معدود آرزوهام که بهش نرسیدم این بود که مدرسه ام ظهری باشه که نشد 

نظرات 3 + ارسال نظر
اندیشه ورز برنا شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 00:20 http://andishevarz.blogfa.com

پس مکلف هستی؟؟؟؟؟؟
واقعا که آدم یاد خاطرات گذشته بیفته ...عالمی داره

مژده شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 20:18 http://mozhdeh.blogsky.com/

قشنگه! من اینجور خاطره نویسی رو دوس دارم! ادامه بدین
منم اپ کردم
بیان بهم سر بزنین! ممنون میشم

مانی جمعه 7 دی‌ماه سال 1386 ساعت 23:51 http://maniyeman.blogsky.com

جالب دوست گرامی مطالبت و میگم

ممنون از لطفتون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد