آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی ، حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام ، فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر بزیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا
ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من ، لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود ، غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی ، تنها چرا
( شهریار )
این جملات رو جایی خوندم با عنوان کوتاه اما عمیق، تصمیم گرفتم اینجا بذارم تا شما هم نظر بدین که در کل موافقین یا مخالف.
برگرفته از گروه Marshal-Modern
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سر انجام به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخوندی
گرفتم، عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من، ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی؟
( فریدون مشیری )
اینم یکی دیگه از شعرای فروغ فرخزاد که من خیلی دوست دارم
آسمان همچو صفحه ی دل من
روشن از جلوه های مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوشتر از خواب است
خیره بر سایه های وحشی بید
می خزم در سکوت بستر خویش
باز دنبال نغمه ای دلخواه
می نهم سر به روی دفتر خویش
تن صدها ترانه می رقصد
در بلور ظریف آوایم
لذتی ناشناس و رویا رنگ
میدود همچو خون به رگهایم
آه... گویی ز دخمه ی دل من
روح شبگرد مه گذر کرده
یا نسیمی در این ره متروک
دامن از عطر یاس تر کرده
بر لبم شعله های بوسه ی تو
می شکوفد چو لاله گرم نیاز
در خیالم ستاره ای پر نور
می درخشد میان هاله ی راز
ناشناسی درون سینه ی من
پنجه بر چنگ و رود می ساید
همره نغمه های موزونش
گوئیا بوی عود می آید
آه... باور نمی کنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد
بیگمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیده ی عشق
می نویسم به روی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیده ی عشق
اینم ۳تا جمله از کتاب نقطه ی تسلیم نوشته ی شهره وکیلی
انسان نمیتواند به همه ی خواسته هایش دست پیدا کند، گاه خواستن
بهتر از رسیدن به خواسته است.
ازدواج یک دام آهنی است که فرار کردن از آن خیلی سخت است
مرگ در کمین است، هر روزمان میتواند بی فردا باشد
اینم یه شعر دیگه از محسن یگانه که البته پر از نا امیدی هست. من خودم نه هیچ وقت از خدا دلگیر میشم نه انشالاء انقدر نا امید و سیر از دنیا
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی میمیرم و
عمرم و میگیرم ازت
این غصه های لعنتی
از خنده دورم میکنن
این نفسهای بی هدف
زنده به گورم میکنن
چه لحظه های خوبی
ثانیه های آخره
فرشته ی مردن من
منو از اینجا میبره
آی خدا دلگیرم ازت
آی زندگی سیرم ازت
آی زندگی میمیرم و
عمرم و میگیرم ازت
چه اعتراف تلخیه
انگار رسیدم ته خط
وقت خلاصی از همس
آی دنیا بیزارم ازت
به نام خداوندی که پروردگار زمین و آسمان است
خداوندی که قرار داد شب را چونان جامه و خواب
را مایه ی آسودگی و روز را برای تکاپو .
حمد از آن خدایی است که می آفریند و سامان
میدهد.میمیراند و زنده میکند. بیمار مینماید و درمان
میکند و هرچه آنچه برای ما رقم می خورد بی شک
به اراده ی اوست و همه چیز زیر سایه ی حکمت
پروردگار یکتاست.