پریا

نظر بدین خوشحال می شم

پریا

نظر بدین خوشحال می شم

نوشتن این شعر دلیل داره.همین!!

 

باز دوباره تنهایی و شب و سکوت

 

باز دوباره یاد تو و غم نبودت

 

باز دوباره بهت میگم تنهام گذاشتی

 

رفتی و این بغض رو توی صدام گذاشتی

 

میخوام بهت بگم پیشم بمون اما نمیشه

 

میخوام بهت بگم نرو نرو مگه چی میشه

 

بعد تو پرسه میزنم شبهای سرد و خسته رو

 

تو رفتی و من هی پشت سرت گفتم نرو نرو

 

میخوام تموم کنم این قصه ی تلخ رو با تو

 

میدونی چقده فاصله ی قلبم تا تو؟

 

من و تو هر دو شدیم باز دچار درد

 

نگاه سرد به رنگ پاییز زرد

 

اگه بهت گفتم برو چون که بریدم

 

زره زره آب شدم به آخر رسیدم

 

آتیش زدی منو کشتی صد بار

 

بسه دیگه برو دست از سرم بردار

 

چند تا سوال عین خوره روحم رو می خوره

 

بعد من کی میاد دلم از دلهره پره

 

داد زدم رو به آسمون که بی جواب بود

 

فهمیدم که دیگه کمک خواستن نداره سود

 

اما خواستم بمونم دلم رسید به جونم

 

من از جونم گذشتم تا  تو باشی توی خونم

 

دیگه چیزی نداشتم بگم از دست دادم

 

بازم گفتم خدایا تو برس به فریادم

 

چشمهامو میبندم ولی چیزی نیست به یادم

 

به یادم میارم چه ساده دادی به بادم

 

ببین چه شادم چون گفتی تا تهش باهاتم

 

فقط اومدی دچارم کنی به درد و ماتم؟

 

شمع عشقم به دست کی ساده خاموش شد

 

شاید باد اومد عشق مثل نور فانوس شد

 

وقتی یادم میاد اشک و التماس چشمهات

 

دیوانه وار میگریم واسه دوری نگات

 

برات می ساختم از جهنم زشتم بهشت

 

دستات توو دستام بود بی خیال سرنوشت

 

به یاد اون روزهایی که بودیم خوش و خرم

 

که تو رو با خودم تا اوج ابرها میبردم

 

حتی نشد با سنگ صبوری درد ها رو برد

 

چرا که قلبم اسیر بند تو بود

 

پس خاطرات رو نبر برام بذار یادگاری

 

این بهونه ی اشکهام باشه توو شبهای بی قراری

 

دل بکن از من و عشقم بذار دستهامون جدا شن

 

سهم من شبهای تاریک سهم تو فردایی روشن

 

مجبورم نکن که بگم به تو هیچ حسی ندارم

 

آخه این دروغه اما دیگه چاره ای ندارم

 

تو بدون تا آخر عمر از دلم نمیری هرگز

 

نمیخواد که سخت بگیری ، خیلی ساده..خداحافظ،خداحافظ...

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
سینا شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 http://khaaen.persianblog.ir/

هر چیزی دلیل داره

بعضی چیزا خیلی دلیل داره

بهارین شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 16:03 http://baharin.blogsky.com

سلام پریا جونم
ممنون از خبر
این ترانه های گروه ۰۱۱۱ فوق العاده است...تازه یه بار دو باری هم با استفاده از این متن با آهنگ خوندم!!!
کلی خوش گذشت!

سلام بهارین جون. مرسی که سر زدی دوست خوبم. این آهنگ برای من یه چیز دیگست

بادام تلخ یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 01:11 http://white-black.blogsky.com

سلام
مرسی از محبتت
ببینم این دلیللی که میگی که ربطی به تو نداره که؟ داره؟
این شعر رو کی گفته حالا؟
در مورد شعرش هم باید بگم هر چند طلانی بود ولی قشنگ بود مخصوصا اگه بتونی اون لحظات رو درک کرده باشی (متاسفانه البته)
------------------------
شرمنده که ناراحتت کردم!
ولی خوشحالم که میتونم جوری بنویسم که خواننده رو درگیر کنم!

چواب در وبلاگ خودت به درخواست خودت

کامبیز چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:07 http://kambiz-64.blogsky.com

سلام پریا خانم
حالتون خوبه؟
«نوشتن این شعر دلیل داره
باز دوباره تنهایی و شب و سکوت...»
مثل اینکه تنهایی به سراغ شما هم اومده

سلام کامبیز جان
هنوز نه ولی در کمینه شاید بیاد!

بهارین پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 14:40

پریا جونم آپ کردم
یه سر بزن!

حتما دوست خوبم

فرهاد پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 19:30 http://farhademan.blogsky.com

سلام.چطوری؟؟
چقدر شعرهای قشنگی مینویسی
دست ما هم بگیر

سلام.ممنون شما لطف داری.خوشحالم که خوشت اومده

پسرک غمگین شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 00:05 http://stonehearts.blogsky.com

سلام پریای عزیز

ممنونم که به وبلاگم اومدی..

وبلاگ تو هم خیلی قشنگه..

شعراتم زیباست

کاش بتونم دوست و داداش خوبی واست باشم..

اینجا همه بهم میگن داداشی...

تو آبجی گل خودمی

همیشه شاد باشی آبجی پریا.

بای پریای بهتر از گل...

سلام . من هم ممنونم که بهم سر میزنی. امیدوارم بتونم برات به قول خودت دوست و خواهر خوبی باشم

هما پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 22:04

سلام خوبی پریا جان ؟نمیشه مطالبی رو بنویسی که خوانندگان وبلاگتو تو خماری نذاری؟؟؟حالا اگه میشه یواشکی دلیلشو به من بگو؟؟ولی واقعا حس کنجکاوی و فضولیمو بر انگیخته کردی؟؟خارج از شوخی امیدوارم دلیلت خوب و شادی اور باشه البته با توجه به متن شعر بعید میدونم.......

سلام هما جان
خب گاهی اوقات مرموز کاری لازمه. ولی راستش جدی خودم هم نمیدونم شاید این شعر تصویری از آینده ام باشه. اما به هر حال فقط میدونم دلیل داره.همین!!!

ملودی عشق یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:04 http://the-melody-of-love.blogsky.com/

گاهی وقت ها

خیلی چیزها

اونقدر سختن که نمی شه فهمید

اونقدر تلخن که نمی شه باور کرد

اونقدر بی رحمانه اند که نمی شه زنده موند

و اونقدر . . .

اما ؛ نمی دونم واقعا نمی دونم

یه جورایی تو ام حرف منو می زنی

آخرین پستمم همین بود

http://the-melody-of-love.blogsky.com/?PostID=65

خیلی چیزا تلخه . نمیشه باورشون کرد اما من یه چیز میدونم . اونم اینکه باید تحمل کرد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد