پریا

نظر بدین خوشحال می شم

پریا

نظر بدین خوشحال می شم

من با زخم زبون هات رفیقم

مرهم بذار با حرفهات روو زخم عمیقم

با توام که داری به گریه ام می خندی

کاش میشد بیای و به من دل ببندی

نظرات 7 + ارسال نظر
ژسری از جنس اقاقیا شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:09 http://ofogheakhar.blogfa.com

که میگه دیگه عاشق شدن ناز کشیدن فایده نداره
دیگه دنبال آهو دویدن فایده نداره
وقتی ای دل به گیسوی پریشون میرسی خودتو نگهدار
نه خیلی هم فایده داره
من که نمیتونم به گیسوی پریشون میرسم خودمو نگهدارم
حتما پیشنهاد میدم
اصلا ربطی به این قسمت وبلاگ تو نداست
داشت؟
نداشت
آره نداشت
حالا کی به گریت خندیده؟
غلط کرده
این آدم دیگه ارزش نداره
اون موقع میگی بیاد بهت دل ببنده
چی میگی؟؟؟؟
ولی ایندفه ربط داشتا
داشت؟
آره داشت
چقدر برات نوشتما
حال میکنی ها
میخوای بازم برات بنویسم
الا فکر میکنی این دیونست این همه نظر داده برا ۲بیت شعر
نه؟
این فکرو میکنی؟
خیلی ناراحت میشم این فکرو بکنی
البته تا حالا برا کسی اینقدر نظر نداده بودم
تازه الان نمیدونم دیگه چی بنویسم وگرنه مینوشتم
آهان یادم اومد
وبلاگ خوبی داری
بعضی هاش ضعیفه
ولی اکثرا قویه
دیگه چی بنویسم
همین دیگه
خواهش میکنم به وبلاگم سر نزن
ممنون میشم





سلام.ممنون از نظرتون.من برای نظر همه احترام قایلم.حالا چه طولانی چه کوتاه. چه تعریف چه انتقاد. هر کاری یه ضعف هایی داره.من با کمک نظرات دوستان میتونم بالگم رو بهتر کنم. بازم ممنون.

پسری از جنس اقاقیا شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:46

یادم رفت بگم
من اگه میخواستم سر نزنی چرا آدرس وبلاگمو دادم
الان اگه فکر کنی دیونم ناراحت نمیشم چون حق داری

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سارا یکشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:29 http://www.sara-zamharir.blogfa.com

سلام پریا جون
واقعا وبلاگ قشنگ و پر محتوایی داری
خیلی لذت بردم
بازم بهت سر میزنم

سلام سارا جون. خیلی خوشحال شدم که بهم سر زدی.ممنون از نظرت عزیزم. بازم بهم سر یزن.

بهارین سه‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 16:05 http://baharin.blogsky.com

سلام پریا جون
پست قبلی رو خوندم...کاش می شد در مورد صهبا هم چیزی می نوشتی و حتی شرح دلدادگی اون به سیمین...به هر حال همین هم خوب بود...باز هم می گم من اولین بار بود که اسم سیمین بهبهانی رو تو وبلاگ تو می دیدم...
...
...
...
سفر من هم به پایان رسید...

سلام بهارین جون
راستش هنوز در مورد صهبا چیز قابل نوشتنی ندارم ولی سعی میکنم یه مطلب درباره اش بنویسم.ممنون که سر زدی دوست عزیز

بادام تلخ جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 21:29 http://white-black.blogsky.com/

عزیزم اگه دل میبست که دیگه به گریه هات...
متاسفم که واقعیت اینقدر تلخه
---
ببخشید که کم سر میزنم

یغما شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 22:32 http://www.yaghma.tk

سلام دوست عزیز . متن جالب و اثر گذاری بود . خودن چقدر از این موضوع درس گرفتی واقعا ؟ یعنی اینکه بعد از خوندن این داستان چقدر سعی کردی نیمه ی پر لیوان رو ببینی یا به عمق مطلب پی ببری

سلام.ممنون از نظرتون.
راستش من قبل از این داستان هم سعی میکردم نیمه ی پر لیوان رو ببینم.به نظرم به هر چی فکر منفی بکنی احتمال وقوعش بیشتر میشه و اگه سعی کنی هر چیزی رو از جنبه ی مثبتش نگاه کنی حتما نتیجه ی مثبتی هم میگیری.

مرساده پنج‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:38

واقعا دستت درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد