پیاده

توی رگبار سیاهی حسم انگار تازه مونده 

 

اون نگاه سردت اما قلب گرممو سوزونده  

 

من نگام ساده بود اما قلبتو ساده ندیدم 

 

جز فریب و حس غربت من از عشقمون نچیدم 

  

 تو نخواستی تا همیشه قدر بودن رو بدونی  

 

سرنوشت ما همین بود من و تو تنها بمونیم 

 

حالا جز چیک چیک بارون کسی اینجا آشنا نیست 

 

وقت تلخ رفتن باز دیگه اینجا جای ما نیست 

 

من و بارون توو خیابون داریم از فردا میخونیم 

 

که دوباره نکنه ما تنها بمونیم 

 

اشک چشمهامو میریزم پشت پای تو عزیزم 

 

تا شاید یه روز دوباره عشقو توو نگات بریزم 

 

وقتی که توو پیچ جاده آخرین نگاتو کردی 

 

دل من یه لحظه لرزید فکر میکردم بر میگردی 

 

فکر میکردم جای عشقت کینه توو صدام بمونه 

 

از تو و نگاه آخر از من و موندن بخونه 

 

بعد از اون خدانگهدار زندگیم تیره و تاره 

 

ولی عشقت توی سینه ام تا همیشه موندگاره