اگر زندگی...

چه خوب بود زندگی مسئله ی ریاضی بود. خوبیها را جمع می کردیم بدیها را کم می کردیم خوشیها را ضرب می کردیم و شادیها را تقسیم.تنفرها را زیر رادیکال می بردیم و عشق را به توان می رساندیم و نا ملایمات را با پاک کن از صفحه ی تاریخ پاک می کردیم.چه خوب بود پستی و بلندی های زندگی ناهمواریهای جغرافیا بود.خوبیها را به جنگل شمال می بردیم تا سرسبز و پر بار شوند.بدیها را به کویرهای جنوب می سپردیم تا درخود گم شوند.خوشیها را در سرزمین های دیمی نهال می کردیم تا خود به بار آیند و زشتیها را با آب رود به دریاها می سپردیم تا در خود غرق کنند.تنفرها را در باتلاق رها می کردیم و عشق را در دلتاها جمع می کردیم و ناملایمات را با سقوط از کوههای سعادت از صحنه ی گیتی حذف می کردیم.اگر زندگی فیزیک بود آنچه را که آضافه بود تبخیر می کردیم. اگر زندگی شیمی بود آنچه را که تلخ بود در اسید حل می کردیم.اگر زندگی تاریخ بود آنچه را که می خواستیم حفظ می کردیم.اگر زندگی هندسه بود آنچه را که قضیه ی عشق بود اثبات می کردیم.اگر زندگی ادبیات بود آنچه را که دلپذیرتر بود تشدید می گذاشتیم. اگر زندگی املاء بود آنچه را که گناه بود اشتباه می نوشتیم و اگر زندگی إنشا بود آنچه را که باید می نوشتیم را می نوشتیم و اگر زندگی.....