خب در این قسمت می رسیم به وقتی که کلاس دوم رفتم. راستش فامیل معلمم یادم نیست اما اسمشون ایران بود. در واقع ایران جون
یادمه ایران جون به ما میگفت که یه کامپیوتر داره توی خونش که همه ی ما رو میبینه واسه همین حواسمون باشه تا رفتار بدی نکنیم بگذریم از اینکه طبیعتآ از یکسری شیطونیها صرف نظر کردم تا آبروم نره.آخه میدونین امممم پیش خودمون بمونه ها. ایران جون یه پسر داشت اسمش سروش بود. چند بار اومده بود مدرسه. همسن های خودمون بود. قیافشم به چشم برادری خوب بود خلاصه همه یه خودشیرینی هایی می کردن و سعی می کردن خوشونو خوب جلوه بدن دیگه چیزی از اون موقع یادم نمیاد جز اینکه همچنان بزرگترین مشکلم بیدار شدن از خواب صبح بود. |