قسمت چهارم خاطرات
خب الان رسیدیم به کلاس چهارم. فامیل معلم کلاس چهارمم خانوم قاسمی بود که چون معلم خواهرم هم بودن منو میشناختن. اتفاقآ تا چند سال پیش هم روزای معلم می رفتم خونه ی خانوم قاسمی. از شانس بد من خانوم قاسمی پسر نداشت(توی این چیزا مثل اینکه شانس ندارم) خلاصه این خانوم قاسمی به شاگرداش خط تحریری یاد می داد و همیشه توی دیکته ها غلط از خط تحریری می گرفت. بیچاره خیلی سعی کرد خط منو درست کنه اما...نه که خطم بد باشه ها . نه خطم کاملا قابل خوندنه ولی اصلا ادعایی به خوش خط بودنم ندارم.مهم اینه که راحت میشه خوند تازه تمیزم می نویسما. هرکی شک داره بیاد جزوه هامو نشونش بدم.خلاصه همیشه یه عالمه غلط خط تحریری داشتم. آهان از این سن گیج هم شدم و خیلی وقتا یه دفتری ، مدادی ، پوشه ای خلاصه یه چیزی توی خونه جا می ذاشتم. و نکته ی آخر اینکه همچنان با بیدار شدن از خواب درگیر بودم.