خب در این قسمت می رسیم به وقتی که کلاس دوم رفتم. راستش فامیل معلمم یادم نیست اما اسمشون ایران بود. در واقع ایران جون
یادمه ایران جون به ما میگفت که یه کامپیوتر داره توی خونش که همه ی ما رو میبینه واسه همین حواسمون باشه تا رفتار بدی نکنیم بگذریم از اینکه طبیعتآ از یکسری شیطونیها صرف نظر کردم تا آبروم نره.آخه میدونین امممم پیش خودمون بمونه ها. ایران جون یه پسر داشت اسمش سروش بود.
چند بار اومده بود مدرسه. همسن های خودمون بود. قیافشم به چشم برادری خوب بود
خلاصه همه یه خودشیرینی هایی می کردن و سعی می کردن خوشونو خوب جلوه بدن
دیگه چیزی از اون موقع یادم نمیاد جز اینکه همچنان بزرگترین مشکلم بیدار شدن از خواب صبح بود.
سلام
حالتون خوبه؟
خاطرات با مزه ای بودند.
من دوباره آپ کردم. منتظر حضور سبزتون هستم.
فعلا...
سلام پریا جونم
خوبی؟
من از کلاس دوم دبستان خاطره زیادی ندارم...
ایران جون حالش خوبه؟؟؟؟؟
مگه اسم کوچیکش و صدا می زدید که فامیلش یادت نمی آد؟
نه والا .فقط اول سال اسم کوچیکشم گفت. حالا چرا من فامیلیشو یادم نیست هسم کوچیکش که فقط یه بار گفته بودو یادم مونده خدا داند!
سلام پریا جونم از اون اولش می خواستی یکی رو تورش کنیااااااااا زبلیا به منم یاد می دیییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟بوسسسس دوست دارم.