کلاغ لکه ای بود بر دامن آسمان و وصله ای ناجور بر لباس هستی . صدای نا هموار و ناموزونش، خراشی بود بر صورت احساس . با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست.صدایش اعتراضی بود که در گوش هستی می پیچید
کلاغ خودش را دوست نداشت . بودنش را هم. کلاغ از کائنات گله داشت
کلاغ فکر می کرد در دایره ی قسمت ، نازیبایی ها تنها سهم اوست. کلاغ غمگین بود وبا خودش گفت: " کاش خداوند این لکه ی زشت را از هستی می زدود" پس بال هایش را بست و دیگر آواز نخواند
خدا گفت: " عزیز من !صدایت ترنمی است که هر گوشی شنوای آن نیست. اما فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند
سیاه کوچکم ! بخوان . فرشته ها منتظرند
ولی کلاغ هیچ نگفت. خدا گفت: " تو سیاهی ، سیاه چونان مرکب که زیبایی را از آن می نویسند. و زیبایی ات را بنویس. اگر تو نباشی.آبی من چیزی کم خواهد داشت. خودت را از آسمانم دریغ نکن" و کلاغ باز خاموش بود
خدا گفت : " بخوان! برای من بخوان، این منم که دوستت دارم
"سیاهی ات را و خواندنت را
و کلاغ خواند
این بار عاشقانه ترین آوازش را
خدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد
برگرفته از گروه Iranian_Girls
خدا را چگونه می بینی؟
من خدا رو نمی بینم.حسش میکنم .توو تک ک دقیقه های زندگیم بدون اغراق خدا رو حس میکنم و به این هم اعتقاد دارم که خدا خیلی دوستم داره. نه که من بنده ی خوبی باشم نه. خدا زیادی منو دوست داره. دوست داشتنش رو حس کردم.
سلام چه طوری
بابا خوش به حالت...اینهمه حرف داری واسه گفتن تو وبلاگت...اما من چی!!(گریه)
از زور بی حرفی نمی تونم وبلاگم و آپ کنم که!!!
من برم داستان و بخونم
می دونم که بازم مثل قبلی ها قشنگه
موفق باشی گلم
مرسی بهارین جونم. مطلب های وبلاگ تو هم عالین.من که خیلی باهاشون حال میکنم. جدی میگم. خوشحالم که از مطالب راضی هستی.
salam,khobiii?;) kheilii bahal bod,khobe,man tazee didam inooo,ghashang bod,eyval :D TC
مرسی.بیشتر سر بزن.
سلام
خوبی؟
خیلی عالی بود وبلاگت
من اپم یه سری بیا طرف کلبه من ممنون میشم
ممنون دوست عزیز از نظرتون.
می دونی آدمها ی این طوری تو دنیا زیادن
کسایی که دیده نمی شن
چون ظاهرشون آلوده است
اما درونشون از خیلی از پاک ها پاک تره
این مطلبت دقیقا بر می گرده به آخرین پست من
حتما بخونشو نظرتو بگو
حتما .ممنون که سر زدین.