پریا

نظر بدین خوشحال می شم

پریا

نظر بدین خوشحال می شم

قلبم همچنان خواهد داد

 هر شب در رویاهایم تو را می بینم

                      احساست می کنم اینگونه است که تو را می شناسم

 اینگونه باش

 علیرغم پیچ و خم های دور و فاصله ی کهکشانی که بین ماست

                      بیا و خودت را به تماشا بگذار

 اینگونه باش

 نزدیک دور هر کجا که باشی ایمانم را از دست نخواهم داد

       اگرچه شبها بسیار سخت اند ادامه خواهم داد و ادامه خواهم داد

عشق تنها یکبار برای هرکس می آید و برای تمام عمرش می آید

                                        و نخواهد رفت تا ما برویم

 عشق همان بود که با تو ورزیدم حقیقتأ همان یکبار

                          و از آن پس بدان آویختم

                                     و تا همیشه همه ی زندگیم با آن پیش خواهد رفت

 تو اینجایی پس چیزی نیست که از آن بترسم

         و می دانم قلبم همچنان ادامه خواهد داد

 و ما تا ابد عاشق می مانیم

             عاشق جوان و ساده دل

                               و قلب من همچنان خواهد تپید

 و من اینها را در قلبم جاودانه نگه خواهم داشت و

                          قلبم همچنان ادامه خواهد داد...

نامه های بچه ها به خدا

تامل در این جملات دریایی از خداشناسی پاک و معصومانه جلو چشامون میاره


از ترجمه کتاب : نامه های بچه ها به خدا

تحلیل کودکان از خدا


* لازم نیست که نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان رو نگاه می کنم.


*فکر می کنم دستگاه منگنه یکی از بزرترین اختراعات تو باشه.


*اسم من سیمونه. اسمم از انجیله. هشت سال و نیم دارم. ما در خیابون پارک زندگی می کنیم. یه سگ دارم که اسمش باستره. یه همستر کوچولو داشتم که از خونه بیرون رفت و فرار کرد. من برای سنم کوچیکم هستم. سرگرمی های من شنا، بولینگ و مطالعه است. من یه آزمایشگاه کوچیک یه کلکسیون سکه و یه کلکسیون ماهی های استوایی دارم. در حال حاضر سه نوع از اونا رو دارم. خوب فکر می کنم که خیلی حرف زدم. خداحافظ

 
* بعضی وقتها بهت فکر می کنم حتی وقتی دعا نمی کنم.


*شرط می بندم که برای تو خیلی سخته که به همه آدمها در همه جای دنیا عشق داشته باشی.


*خانواده ما فقط از ۴ نفر تشکیل شده و من هیچ وقت نمی تونم این کارو بکنم.


*از همه آدمهایی که برای تو کار می کنند پتروس و یوحنا رو از همه بیشتر دوست دارم.


*اگر روز یکشنبه توی کلیسا رو نگاه کنی بهت کفشای نوام رو نشون می دم.


*من داستان چانوکا رو از همه داستانهای دیگه بیشتر دوست دارم. تو واقعا داستانای قشنگی سر هم کردی.


*دلم میخواد نهصد سال زندگی کنم، مثل شیث که توی کتاب مقدس درباره اش نوشته شده.


*دوستت دارم ،حالت خوبه؟ من خوبم، مادرم پنج دختر و یک پسر داره، من هم یکی از اونا هستم.


*از زمانی که راجع به تو شنیدم دیگه احساس تنهایی نمی کنم.


*ما خوندیم که توماس ادیسون روشنایی رو اختراع کرد اما توی مدرسه دینی می گن که تو اینکار رو کردی. پس شرط می بندم که ادیسون فکر تو رو دزدیده.


*اگر تو نمی گذاشتی که دایناسورها منقرض شوند ما دیگر کشوری نداشتیم. تو کار درستی کردی.

 
*خدای عزیزم این یک شعر است:
دوستت دارم
زیرا که به من داده ای
هر آنچه برای زندگی
به آن نیازمندم
اما آرزو دارم
به من بگویی
که چرا
مرا چنان آفریدی
که باید بمیرم.


*معرکه است که تو همیشه ستاره ها رو در جای درستشون قرار می دی.
*آدمای بد به نوح می خندیدند و می گفتند که تو احمقی که در زمین خشک کشتی می سازی. اما او خیلی باهوش بود چون شیفته تو بود. این همان کاریست که من می خواهم بکنم.


*فکر نمی کنم که هیچ کس می تونست بهتر از تو خدایی کنه. فقط خواستم که تو اینو بدونی اما من این حرفو به این خاطر نمی زنم که تو خدا هستی.


*من فکر نمی کردم که نارنجی و ارغوانی بهم بیاد، تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی دیدم. دمت گرم.


*من بهترین کاری رو که از دستم بر میاد انجام میدم.

برگرفته از نوشته ی گروه _Iranian_Girls_

و بعد از رفتنت...

 شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

 تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

 تمام شب برای با طراوت ماندن باغ  قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

 پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

 تو را از بین گلهایی که در تنها ئیم روئید با حسرت جدا کردم

 و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

 دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی

 و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

 تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

 همین بود آخرین حرفت

 و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

 حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

 نمی دانم چرا رفتی نمیدانم چرا؟ شاید خطا کردم

 و تو با آنکه فکر غربت چشمان من باشی

 نمی دانم کجا تا کی برای چه

 ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه بارید

 و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

 و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

 و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

 تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

 و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

 و بعد از رفتن تو انگار کسی حس کرد

 من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

 کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

 و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

 کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

 و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

 هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام

 برگرد

 ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

 و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

 کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

 تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

 در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

 و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

 کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است

 و من در اوج پائیزیترین ویرانی یک دل

 میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

 نمی دانم چرا

 شاید به رسم عادت پروانگیمان باز

 برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

 از ( مریم حیدرزاده )

اگر زندگی...

چه خوب بود زندگی مسئله ی ریاضی بود. خوبیها را جمع می کردیم بدیها را کم می کردیم خوشیها را ضرب می کردیم و شادیها را تقسیم.تنفرها را زیر رادیکال می بردیم و عشق را به توان می رساندیم و نا ملایمات را با پاک کن از صفحه ی تاریخ پاک می کردیم.چه خوب بود پستی و بلندی های زندگی ناهمواریهای جغرافیا بود.خوبیها را به جنگل شمال می بردیم تا سرسبز و پر بار شوند.بدیها را به کویرهای جنوب می سپردیم تا درخود گم شوند.خوشیها را در سرزمین های دیمی نهال می کردیم تا خود به بار آیند و زشتیها را با آب رود به دریاها می سپردیم تا در خود غرق کنند.تنفرها را در باتلاق رها می کردیم و عشق را در دلتاها جمع می کردیم و ناملایمات را با سقوط از کوههای سعادت از صحنه ی گیتی حذف می کردیم.اگر زندگی فیزیک بود آنچه را که آضافه بود تبخیر می کردیم. اگر زندگی شیمی بود آنچه را که تلخ بود در اسید حل می کردیم.اگر زندگی تاریخ بود آنچه را که می خواستیم حفظ می کردیم.اگر زندگی هندسه بود آنچه را که قضیه ی عشق بود اثبات می کردیم.اگر زندگی ادبیات بود آنچه را که دلپذیرتر بود تشدید می گذاشتیم. اگر زندگی املاء بود آنچه را که گناه بود اشتباه می نوشتیم و اگر زندگی إنشا بود آنچه را که باید می نوشتیم را می نوشتیم و اگر زندگی.....

فرزند ادب باش نه فرزند پدر

 

                 فرزند ادب زنده کند نام پدر

اگر....

اگر ماه بودم به هرجا که بودی سراغ تو را از خدا می گرفتم

 

و گر سنگ بودم به هر جا که بودی سر رهگذار تو جای می گرفتم

 

اگر ماه بودی به صد ناز شاید شبی بر لب بام من می نشستی

 

و گر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی  مرا می شکستی

     ( فریدون مشیری )

۴ جمله....

از عواطف تلف شده سخن نگویید.عاطفه هیچ وقت تلف نمیشود.

( لانگ فلو )

 

ایمان با مصرف شدن کاهش نمی یابد بلکه بر مقدارش اضافه می شود. ( ناپلئون هیل )

 

هیچ چیز ارزشمندی بدون شور و اشتیاق به دست نمی آید.

( رالف والدو امرسون )

 

روزهای ما با ما جان می سپارند. ( شاتو بریان )