پریا

نظر بدین خوشحال می شم

پریا

نظر بدین خوشحال می شم

ما....

ما....

مهمونی می دیم اونهایی که دوست داریم و نداریم رو دعوت می کنیم. یواشکی به لباسای اونهایی که دوست نداریم می خندیم. بعد که رفتند با دوستهای خودمونیمون می شینیم به حرفهاشون می خندیم! توی مهمونی واسه همدیگه جوک ترکی می گیم! جوک لری می گیم! اصفهانی ها رو مسخره می کنیم. می گیم کاشونی ها ترسواند! رشتی ها بی غیرتند! کردها خرمتعصب هستند! آبادانی ها لاف می زنند!

پایین شهریها رو آدم حساب نمی کنیم! مرز بین پایین شهر و بالای شهر رو هم خودمون تعیین می کنیم! اونها که از قلهک پایینتر رو قبول ندارند شیک ترند! شهرستانی ها هم بهتره برند جلو بوق بزنند! وقتی یکی از فامیلهامون شهرستان زندگی می کنه و ما یهویی از دهنمون می پره فوری توضیح می دیم که طرف بخاطر شغلش که مدیر فلان کارخونه است اونجا زندگی می کنه!

بشقاب و لیوانهای فرانسوی می خریم! لوسترهای ساخت چین می خریم! شکلات آیدین هدیه نمی بریم چون ایرانیه کلاسش پایینه!

موقعی که اتوبوس میاد حمله می کنیم! اگه اوضاع بحرانی بشه با آرنجمون می زنیم به کناریها راه رو باز می کنیم! آخه خسته هستیم باید زودتر بریم خونه! وقتی کسی نباشه هم همین که می شینیم با ماژیک پشت صندلی ها یادگاری می نویسیم که دفعه دیگه که سوار شدیم به دوستامون هنرمون رو نشون بدیم!

شب چهارشنبه سوری ترقه پرت می کنیم پشت پای زن همسایه که وقتی پرید بخندیم! وقتی تیم فوتبال مورد علاقه امون توی مسابقه می بازه شیشه اتوبوس واحد رو می شکنیم! سیزده بدر گند می زنیم به طبیعت! یعنی همیشه اینکارو می کنیم نه فقط سیزده بدرها!

فحش خواهر و مادر می دیم! به همدیگه! به دین و مذهب! و عربها و غیره! اما تا یه مشکلی پیش میاد میگیم یا فلان امام!! و در لوس آنجلس هم بیشتر سفره حضرت عباس باز میکنیم تا توی تهران.

ما همه مادرزادی سیاستمدار به دنیا اومدیم اما استراتژی تک تکمون با همدیگه و با تمام دنیا متفاوته برای همین در هیچ موردی باهم توافق نداریم و بازهم به هم فحش می دیم! سه تا که میشیم پنج نظر متفاوت داریم و هممون خیال میکنیم حق داریم.

ما به اجدادمون خیلی احترام می ذاریم! مخصوصاً داریوش و اینها! وقتی سر قبرشون میریم حتماً یه یادگاری هم با هرچی که دستمون باشه روی در و دیواراش می کنیم!

ما امام زاده می سازیم! بعد پول می ندازیم و از امام زاده می خوایم که مشکلاتمون رو حل کنه!

ما روز عاشورا تاسوعا نذری می دیم! اما برای اینکه زعفرون گرونه روی پلو گلرنگ می ریزیم!

ما احتمالاً غیر از رامسر و کلاردشت جای دیگه ای از ایران رو ندیدیم اما حتماً دوبی رفتیم و فروشگاه عرض الهدایا رو دیدیم! بی برو برگرد هم یه عکسی توی صحرا روی شنها گرفتیم که به همسایه ها نشون بدیم!

ما رانندگیمون حرف نداره! رانندگی بدون فحش و فضیحت برامون معنی نداره! چراغ راهنمایی عابرپیاده، موتورسوار های آدمخور .... فقط یک کلمه از هر مورد کافیه !

ماها سینما نمی ریم و عوضش عشق می کنیم قبل از اینکه فیلم روی پرده سینما بره ما سی دیشو ببریم خونه!

ما - مخصوصاً لوس آنجلسی هامون- وقتی کانال تلویزیونی درست می کنیم یا هیمنطوری آب دوغ خیاری میارندمون توی یه برنامه ای مجری بشیم یا گزارش بدیم یا خدای نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنیم از هر سه تا کلمه ای که می گیم چهار تاش انگلیسیه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتری و صد البته تلفظ صد درصد غلط !

ماها عاشق رقص عربی هستیم! هرچی هم سنمون میره بالاتر علاقه امون به این رقص که تا ابد یادش نمیگیریم هی بیشتر و بیشتر میشه و اصرار می کنیم که باید توی همه مهمونی ها هنرمون رو نشون بدیم!البته دوستان خیلی اصرار می کنندا وگرنه ماها همه خجالتی هستیم و رقصمون نمیاد.

ما توی خیابون زل می زنیم به سینه زن ها! کوچیک یا بزرگ مهم نیست! مهم اینه که وقتی خانومه نزدیک شد حتماً یه متلک آبدار نثارش کنیم ........ ما از اینکارا خیلی می کنیم!


به آذری ها متلک میگیم، اونارو مسخره میکنیم و براشون جوک میسازیم ولی بهترین و مفیدترین دوستامون آذری هستن!



اما سه چیز برای ما خیلی مهمه:

یک: ما هیچ وقت اجازه نخواهیم داد که روی هیچ نقشه ای خلیج فارس به خلیج عربی تبدیل بشه!

دو: حواسمون هست که هرجا اسمی از فیلم کارتونی سیصد برده شد اعتراض کنیم نامه بنویسیم طوماراینترنتی امضا کنیم که چرا قیافه ما ایرانیها رو اینقدر وحشتناک کشیدند! آخه ما ایرانیها اونقدرا هم وحشتناک نیستیم!

سه: دولت کشورمون باید مثل دولت سوئد و نروژ باشه. دموکرات / عشقی / مهربان. با یک شرط:

ما همون 'آدم' هایی که در بالا گفتیم بمونیم!!!

برگرفته از لینک  http://blog.360.yahoo.com/blog-NAhbBbc5dKKuztMnVS984g--?cq=1

10 تا از بدترین شهر های دنیا

10 تا از بدترین شهر های دنیا

فهرستهای ده تایی در ادبیات و ژورنالیسم دنیای مدرن،نماد لیستی از بهترینها و برترینها است و کمتر پیش آمده که به بدترین ها بپردازد،از جمله فهرست جدید رویترز برای 10 نقطه از عالم که شما را از رفتن به آنجا نهدید می کند!!.

 



مقام اول متعلق است به بندر مورثبی در گینه نو ،که به طور متوسط 115 مورد جدید از ابتلا به ایدز را ماهیانه گزارش می کند!، بیکاری،دزدی و آدم ربایی در پایتخت گینه نو بیداد می کند!.



مقام دوم به شهر لینفن در چین میرسد با بیشترین آلودگی هوا، در جوار صنایع غیر اصولی و معادن بزرگ ذغال سنگ که ابری از غبار مسموم کک و آلاینده های هوا آسمانش را همیشه تیره نگاه داشته است!.



مقام سوم به شهر بوجمبورا درجمهوری برونئی؟! در شرق آفریقا تعلق دارد،که فساد و وضع نابسامان اقتصادی آن،پایین ترین نرخ رشد اقتصادی جهان را برایش به ارمغان آورده است و شهره به نسل کشی و کشتارهای دسته جمعی است!.
 

lwge68g95zskizdjku3r.jpg

مقام چهارم متعلق است به یکی از رئوس محور شرارت!، پیونگ یانگ در کره شمالی بعنوان شهری که علیرغم ظاهرش در باطن رژیم مدیریتی و حکومتی استبدادی داشته و فقط یک شبکه رادیو و تلوزیون تحت مراقبتهای شدید حکومتی دارد و حتی دوچرخه سواری نیز در این شهر به دلایل سیاسی !ممنوع است!



مقام پنجم در کمال ناباوری متعلق است به اوکلاهما در ایلات متحده! و به خاطر بیشترین مخاطرات بلایای طبیعی!،این شهر در کریدور معروفی که بیشترین گردبادهای موسمی در آن می وزد، در ماههای مارس تا آگوست بیشترین ریسک مسافرت را دارد!.



شهر چرنوبیل در اوکراین هنوز تبعات آلودگیهای رادیواکتیویته در دهه نود قرن بیستم را به دوش می کشد و با مناطق خالی از سکنه و رودخانه ها و دریاچه های آلوده اش مقام ششم را به خود اختصاص داده است.



موگادیشو در سومالی بعنوان بی قانونترین شهر هرت جهان!،پس از فروپاشی قدرت مرکزی در دهه پایانی هزاره دوم،و استقرار واحدهای حافظ صلح مدتهای مدیدی است که در رتبه هفتم، از همه برشورهای توریستی و مسافرتی حذف شده است.



یاکوتسک در روسیه با طبیعتی سرد و منجمد کننده و فاصله ای بعید با مسکو(شش قاچ ساعتی در معیار ساعت جهانی) در تمامی طول سال با دمایی در حدود 32 درجه زیر صفر!! به درستی سردترین منطقه مسکونی جهان لقب گرفته و در مقام هشتم،فقط در صورت افت دما به کمتر از میزان یاد شده کودکانش مجاز به تعطیل مدارس هستند!!.



داکا در بنگلادش گرفتار تبعات جنگهای داخلی،عدم ثبات سیاسی و بلایای طبیعی بوده است ولی فقط به خاطر حد بالای آلایندگی هوا و محیط زیست در اثر توسعه نابسنده صنعتی مقام نهم را به خود اختصاص داده است!



بغداد، پایتختی در همسایگی که روزی مثل آبادی و امارت نشینی بود،اکنون در آتش تعارضات قومی-مذهبی-قبیله ای می سوزد،پس از جنگ خلیج فارس و به زانو درآمدن دیکتاتور معروفش این شهر به بالاترین آمار سرقت،آدم ربایی و تجاوز به عنف دست یافته است و در این لیست نیز مقام آخر و دهم را پیدا کرده است.


برگرفته از گروه Marshal-Modern

نظرات راجع به مردها

سلام.بالاخره بعد از یه مدت طولانی برگشتم. طبق قرار قبلی ایندفعه میخوام نظر افراد معروف رو درباره ی مردها بنویسم.توجه کنید این جملات فقط نقل قول هستند نه نظر شخصیه من. شخصا فمینیست نیستم اما به برابری حقوق زن و مرد کاملا اعتقاد دارم. برای اثبات این برابری هم به زودی نظراتی رو درباره ی زن ها مینویسم. هرچند معتقدم آقایون جنبه ی خوندنش رو ندارن 

اولین جمله رو از یک آقا شروع میکنیم.حسن کریم پور در کتاب باغ مارشال خود آورده است: مردها در چارچوب عشق به وسعت غیر قابل تصوری نامردند.برای اثبات کمال نامردی آنان همین بس است که تنها در مقابل قلب عاشق و فریب خورده ی یک زن احساس میکنند مردند. تا هنگامیکه قلب زن تسلیم نشده است پست تر و سمج تر از یک سگ ولگرد ، عاجزتر و تو سری خورده تر از یک اسیر ، گداتر از همه ی گدایان سامره پوزه بر خاک و دست تمنا به پیش ، گدایی عشق میکنند. اما تا خاطرشان در تسلیم قلب یک زن راحت شد یکباره به یادشان می افتد خدا آنها را مرد آفریده و آن وقت کمال مردانگی را در شکنجه دادن و به زنجیر کشیدن قلب یک زن اسیر ، یعنی در بی نهایت نامردی جستجو میکنند. هنری لوییس منکن روزنامه نویس آمریکایی معتقد است: مرد همیشه دنبال کسی میگردد تا بتواند پیش او از خودش تعریف کند و زن همیشه دنبال کسی میگردد تا سرش را روی شانه ی او بگذارد فریده نجفی در کتاب خود آورده است : مردها موجودات عجیبی هستند.عجیب و خودخواه.همه چیز را برای عیش و نوش و کیف خودشان میخواهند.وقتی طالب چیزی باشند به هر خفتی تن میدهند تا آن را به دست آورند ، بعد هم که قاقالیلیشان تمام شد می روند حاجی حاجی مکه. نسرین قدیری هم در کتاب چه آسان باختم از عجیب بودن مردها صحبت میکنه: مردها چه موجودات عجیبی هستند.میتوانند در آن واحد چند زن را دوست داشته باشند و دل همه ی آن ها را به دست آورند.اما زن ها موجودات بیچاره ای هستند که تمام عمر پایبند عواطف و احساسات یکرنگ و پاک خودشان هستند. زن ها تا دوست نداشته باشند و قلب و روحشان از عشق لبریز نباشد نمیتوانند دوستدار مردی باشند. اسکار وایلد رمان نویس و منتقد ایرلندی هم میگه : مردها همیشه میخواهند اولین عشق زن باشند ولی زنها همیشه دوست دارند آخرین عشق مرد باشند. و باز هم فریده نجفی در جایی از کتاب افسانه ی خود میگوید : اگر مردی به پایت افتاد و گفت دوستت دارم هرگز باور نکن. در ظاهر به او لبخند بزن ولی توو دلت بگو چادرم کفنت باشد !! سقراط فیلسوف یونانی هم میگه : همین که به زن و مرد حقوق مساوی داده شود خواهیم دید که زن مافوق مرد میشود. و اما جان درایدن معتقد است : شرافت زن مانند پوست خز حساس و لطیف است و تحمل غبار ( اذیت مرد) را ندارد. بتی فریدن اصلاح طلب و فمینیست آمریکایی معتقد است : مردها واقعا دشمن ما نیستند. آنها قربانیانی هستند که از یک احساس مبهم مردانه و از مد افتاده رنج میبرند،همان احساسی که در گذشته وقتی خرسی برای کشتن وجود نداشت باعث میشد بی خود و بی جهت احساس بی لیاقتی به آنها دست بدهددکتر فرانچسکا ام. کانسین جامعه شناس آمریکایی میگوید : یکی از دلیل هایی که باعث میشود مردها اینقدر کمتر از زنها مهربان به نظر برسند این است که رفتار آنها را با معیار های زنانه ارزیابی میکنیم. گلوریا استاینم نویسنده ی آمریکایی هم یه کم بدبینانه گفته : آنچه بین زن ها و خوشبختی فاصله می اندازد یک مرد است.هلن رولند نویسنده ی انگلیسی عقیده ی جالب و شاید تا حدودی درست داره : این یک واقعیت است که زن ها برای درک همه ی مردها کافی است یک مرد را خوب بشناسند ، در حالی که مردها حتی اگر همه ی زن ها را هم بشناسند نمیتوانند حتی یک زن را هم درک کنند. کاتلین نوریس رمان نویس آمریکایی عقیده ی بامزه ای داره و میگه : عوض کردن شوهر یعنی عوض کردن مشکل ویسکونتس نانسی ویچر آستور اولین نماینده ی زن در مجلس بریتانیا هم گفته : زن ها باید دنیا را برای مردها امن کنند چون مردها دنیا را برای زن ها حسابی نا امن کرده اند. سوزان بی. آنتونی فمینیست آمریکایی میگه : به مردها باید حقشان را داد و نه بیشتر و به زن ها باید حقشان را داد و نه کمتر و باز هم هلن رولند گفته : قبل از ازدواج مردها حاضرند به خاطر تو حتی جانشان را هم فدا کنند ولی بعد از ازدواج حتی حاضر نیستند به خاطر تو لحظه ای دست از روزنامه خوندن بردارندآگاتا کریستی رمان نویس معروف انگلیسی هم گفته: باستان شناس بهترین شوهر است چون هرچه زنش پیرتر بشود علاقه اش به او بیشتر میشود سیمون دوبووار نویسنده و فمینیست فرانسوی هم معتقد است : رفتار هیچ مردی نسبت به زن ، خودخواهانه تر ، پرخاشگرانه تر و توهین آمیزتر از مردی نیست که مدام نگران این است که نکند به مرد بودنش اهانت بشود ( شخصا با این جمله کاملا موافقم ) و اما جمله ای را در جایی خوندم که نویسنده اش ناشناس بود و جمله ی جالبی هست : زن ها همیشه نگران چیزهایی هستند که مردها فراموش میکنند، مردها همیشه نگران چیزهایی هستند که زن ها فراموش نمیکنند!! و حالا بخونید نظر بامزه ی آن ایوانه رمان نویس انگلیسی: من انکار نمیکنم که زن ها احمق هستند.خداوند بزرگ زن را طوری آفریده که با مرد جور باشد ارما یمیک طنز نویس آمریکایی هم میگه : خداوند مرد را آفرید ولی اگر من بودم بهترش را می افریدم. و آخرین جمله هم از چارلی چاپلین هست که در یکی از نامه هاش به دخترش گفته : هیچ مردی در دنیا ارزش آن را ندارد که زنی به خاطر او حتی پشت ناخن پایش را لخت نماید.

کوتاه اما عمیق

این جملات رو جایی خوندم با عنوان کوتاه اما عمیق، تصمیم گرفتم اینجا بذارم تا شما هم نظر بدین که در کل موافقین یا مخالف.

 

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید

 
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است

دشوارترین قدم، همان قدم اول است

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد

 
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید

در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش

امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست

برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست

امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم

بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید

آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند

 
هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود

 
اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید

صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست

وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند

کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد

کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند

بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی

آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید

اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید

خودتان را به زحمت نیندازید که از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی کنید از خودتان بهتر شوید

خداوند به هر پرنده ای دانه ای میدهد، ولی آن را داخل لانه اش نمیاندازد

درباره درخت، بر اساس میوه اش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش

انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است

کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد، شایسته است که هر دو پایش بشکند

هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد

کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت

اینکه ما گمان میکنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم

                               برگرفته از گروه Marshal-Modern

آخرین پست سال ۸۶

سلام به همه ی دوستای عزیز

این آخرین پست من هست در سال ۸۶ که با خوبیهاش و بدیهاش فقط چند روز دیگه مهمون ماست. پیشاپیش سال نو رو به همه  دوستانم تبریک میگم و آرزوی سلامتی برای همتون دارم. چون دیگه نیستم تا ۱۰ فروردین، انشالاء اون موقع با پست جدیدی در خدمتتون هستم

یک نصیحت

اگه تو زندگی رسیدی به یه در بزرگ

 

 که یه

 

قفل خیلی بزرگ هم بهش زده بودن

 

 

 

 اصلا ناراحت نشو و به تلاشت ادامه  

 

بده ، 

 

چون اگه قرار بود اون در باز نشه جاش

 

 دیوار

 

 می گذاشتن !

 

 

 

داستان

پدر

شب از نیمه گذشته بود. پرستار به مرد

جوانی که آن طرف تخت ایستاده بود و با نگرانی به پیرمـرد

بیمار چشم دوخته بود نگاهی انداخت.پیرمرد قبل از

اینکه از هوش برود، مدام پسر خود را صدا می زد.

پرستار نزدیک پیرمرد شد و آرام در گوش او گفت:

پسرت اینجاست، او بالاخره آمد.

بیمار به زحمت چشم هایش را باز کرد و سایه پسرش

را دید که بیرون چادر اکسیژن ایستاده بود.

بیمار سکته قلبی کرده بود و دکترها دیگر امیدی به

زنده ماندن او نداشتند.پیرمرد به آرامی دستش را دراز

کرد و انگشتان پسرش را گرفت. لبخندی زد و

چشم هایش را بست.

پرستار از تخت کنار که دختری روی آن خوابیده بود، یک

صندلی آورد تا مرد جوان روی آن بنشیند. بعد از اتاق

بیرون رفت. در حالی که مرد جوان دست پیرمرد را

گرفته بود و به آرامی نوازش می داد.

نزدیک های صبح حال پیرمرد وخیم شد. مرد جوان به

سرعت دکمه اضطراری را فشار داد.

پرستار با عجله وارد اتاق شد و به معاینه بیمار پرداخت

ولی او از دنیا رفته بود.مرد جوان با ناراحتی رو به

پرستار کرد و پرسید: ببخشید، این پیرمرد چه کسی بود؟!

پرستار با تعجب گفت: مگر او پدر شما نبود؟!

مرد جوان گفت: نه، دیشب که برای عیادت دخترم آمدم

برای اولین بار بود که او را می دیدم. بعد به تخت کناری که

دخترش روی آن خوابیده بود، اشاره کرد.

پرستار با تعجب پرسید: پس چرا همان دیشب نگفتی

که پسرش نیستی؟مرد پاسخ داد: فهمیدم که پیرمرد

می خواهد قبل از مردن پسرش را ببیند، ولی او نیامده بود.

آن لحظه که دستم را گرفت، فهمیدم که او

آن قدر بیمار است که نمی تواند من را از پسرش

تشخیص دهد. من می دانستم که او در آن لحظه

چه قدر به من احتیاج دارد...

برگرفته از گروهX_AnGeLs