پریا

نظر بدین خوشحال می شم

پریا

نظر بدین خوشحال می شم

چند جمله

اینم چند تا جمله که در جاهای مختلف خوندم و حالا اینجا میذارم تا شما هم استفاده کنین. 

 

این دنیا عجیبه،تا مریض نشی برات گل نمیارن،تا گریه  

 

نکنی نوازشت نمیکنن،تا فریاد نکشی به طرفت بر نمیگردن 

 

تا نمیری نمی بخشنت!! 

...................................................................... 

 

زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد و قلبها 

 

گرامیتر از آنند که بشکنند.فردا خورشید طلوع خواهد کرد  

 

حتی اگر ما نباشیم... 

....................................................................... 

 

سنگینی باری که خدا به دوش ما می گذارد آنقدر نیست  

 

که کمرمان را خرد کند بلکه آنقدر است که ما را برای دعا  

 

به زانو در آورد. 

....................................................................... 

 

زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن 

 

جوری زندگی کن که اگر به گذشته برگشتی نیازی به  

 

پاک کن نداشته باشی. 

....................................................................... 

 

عیوب دیگران را نباید با انگشت کثیف نشان داد

نگو

یادته حرفهای اولمونو همش از یکی شدن بود و بس 

 

از رفتن تا آخر خوندن و با همدیگه رسیدن بود و بس 

 

حرف دلهامونو میرسوندیم به خدایی که خالق عشقه 

 

میخواستیم اون همصدایی باشیم که تا ابد عاشق عشقه 

 

نه نه نه نگو دیگه نگو راهی واسه من و تو نمونده  

 

نه نه نه نگو دیگه نگو ما رو غم به آخر خط رسونده 

 

نه نه نه نگو دیگه نگو با هم زندگی جهنمه 

 

نه نه نه نگو دیگه نگو که جدایی تموم شدن غمه 

 

ولی دیدی از یادمون رفت قول و قرار عاشقونه  

 

حالا حرفمون فقط اینه کی باید یره کی بمونه 

 

حالا من موندمو شبهای بی تو حالا تو موندی و غم تنهایی 

 

حالا منم و عطر تو و خاطره ها تو و اشک و سکوت و بی صدایی 

 

اینجا منم دلتنگ دیدنت اونجا تو پشیمون و غم زده 

 

خودت ببین لجبازیمون چطور بین من و تو رو بهم زده 

 

                               ( شعر از گروه آریان )

پیاده

توی رگبار سیاهی حسم انگار تازه مونده 

 

اون نگاه سردت اما قلب گرممو سوزونده  

 

من نگام ساده بود اما قلبتو ساده ندیدم 

 

جز فریب و حس غربت من از عشقمون نچیدم 

  

 تو نخواستی تا همیشه قدر بودن رو بدونی  

 

سرنوشت ما همین بود من و تو تنها بمونیم 

 

حالا جز چیک چیک بارون کسی اینجا آشنا نیست 

 

وقت تلخ رفتن باز دیگه اینجا جای ما نیست 

 

من و بارون توو خیابون داریم از فردا میخونیم 

 

که دوباره نکنه ما تنها بمونیم 

 

اشک چشمهامو میریزم پشت پای تو عزیزم 

 

تا شاید یه روز دوباره عشقو توو نگات بریزم 

 

وقتی که توو پیچ جاده آخرین نگاتو کردی 

 

دل من یه لحظه لرزید فکر میکردم بر میگردی 

 

فکر میکردم جای عشقت کینه توو صدام بمونه 

 

از تو و نگاه آخر از من و موندن بخونه 

 

بعد از اون خدانگهدار زندگیم تیره و تاره 

 

ولی عشقت توی سینه ام تا همیشه موندگاره

 

    

 

 

با سلام خدمت همه ی دوستان عزیز 

 

مدت نسبتا زیادی که نتونستم بیام و مطلب جدیدی رو  

 

بنویسم به این دلیل که یه عمل آپاندیس حاد رو انجام  

 

دادم و هنوز هم در دوران نقاهتم.فقط اومدم عید فطر رو  

 

به همه ی شما دوستان تبریک بگم و آرزوی سلامتی برای  

 

همه داشته باشم.انشالاء به زودی بر میگردم.

ویژگی های یک مرد

این هم یه مطلب که در جایی خوندم و باز هم وصف حال مرد ها است. باز هم میگم که نظر شخصی من نیست و یه کم هم ظنز گونه هست.آقایون محترم  میتونین زیاد جدیش نگیرین تا بهتون بر نخوره

ویژگی های یک مرد:

1-اگر با موجودی برخورد کردید که در مواقع ناراحتی با سر به دیوار می کوبد و در مواقع خوشحالی با لگد به در و دیوار می کوبد و در مواقع افسردگی خود را از طبقه هفدهم ساختمان به زمین می کوبد و کلاً در هر شرایطی خود را به جایی می کوبد ، بدانید که با یک مرد رو به رو هستید.

 

2-  اگر در جایی مشاهده کردید که یک تلویزیون بزرگ مشغول پخش یک مسابقه فوتبال می باشد، به تمام موجودات زنده ای که اطراف آن تلویزیون جمع شده اند (و منظره ای همچون مگسان گرد شیرینی پدید آورده اند) مرد گفته می شود.

 

3-در صورتی که با موجودی رو به رو شدید که به ماهیت آن پی نبردید کافیست به او بگویید یک نخ را از میان سوزن رد کند و یا یک گل را بدون اینکه پر پر کند در دستش بگیرد و یا به او بگویید یک کار ظریف و لطیف را انجام دهد.اگر موجود مذکور از انجام دادن این کار ناتوان بود پس بدانید که همانا این موجود یک مرد است.

 

4-تمامی مردان دنیا یک آرزوی مشترک دارند: اینکه در یک جای خوش آب و هوا و پر از درخت و سبزه و آبشار های زیبا زندگی کنند و فقط بخورند و بخوابند و در این بین 20الی 30 هوری بهشتی هم در جوارشان باشند!! این آرزویی است که از زمان خلقت بشر به روی زمین در ذهن هر مردی بوده پس می توانید از کسی که هویتش برای شما مجهول است بپرسید بزرگترین آرزوی تو چیه؟ و اگر در جواب با جملات بالا مواجه شدید پس شخص مورد نظر مرد است.

 

5-در این قسمت، آزمایشی که توسط پژوهشگران دانشکده علوم انسانی کمبریج  بین مرد و زن انجام شده است را برایتان بازگو میکنم تا بیشتر به خصوصیات این موجود خشن و نا ظریف پی ببرید!در این پژوهش سوالاتی مشترک از یک مرد و یک زن پرسیده میشود .و جواب های زیر به این سوال ها داده شده:

 

پژوهشگر:برای تعطیلات به کجا سفر میکنید؟

زن: هر جایی که به من و خانواده ام بیشتر خوش بگذرد و بتوانیم لحظات بیشتری را در آرامش و در کنار یکدیگر سپری کنیم.

مرد:هر جا که حال کنم!

 

پژوهشگر:اگر یک  روز کسی را به قتل برسانی چه کار میکنی؟

زن:فکرش را هم نمی توانم بکنم.واقعاً نمی توانم حتی به یک مورچه آزار برسانم چه برسد به اینکه یک انسان را به قتل برسانم.ولی اگر روزی همچین اتفاقی افتاد سریعاً خودم را به پلیس معرفی می کنم زیرا دچار عذاب وجدان می شوم.

مرد:خودمو تو یه سوراخ ، سنبه ای قایم می کنم تا سر و صداها بخوابه بعد میام بیرون و عشق و صفا و حال و حول!

 

پژوهشگر:لطفاً با کلمه مادر یک جمله بسازید.

زن: مادرم ، ای همه عشق و زندگی من ، جان و روان من فدای تو باد.

مرد: ننه شام چیه؟!؟! یه شام توپ بده حالشو ببریم.

 

پژوهشگر: بهترین روز هفته برای شما چه روزی است؟

زن:جمعه ها به خاطر اینکه می توانم در کنار خانواده ام به سر ببرم.

مرد:جمعه ها چون فشم و جاده چالوس و عشق و صفا و سرندیپیتی!

 

پژوهشگر:از اینکه به سوالات ما پاسخ دادید از شما تشکر میکنم.

زن:خواهش میکنم.امیدوارم جواب هام به دردتون خورده باشه.

مرد:چاکریم داش!حال داد!

 

درسی از ادیسون

درسی از ادیسون :

 

ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.

 

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...

 

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!

 

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.

 

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!!  رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!

من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!

 

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!

چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!

 

پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!

در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!

 

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد

برگرفته از گروه Marshal-Modern

من با زخم زبون هات رفیقم

مرهم بذار با حرفهات روو زخم عمیقم

با توام که داری به گریه ام می خندی

کاش میشد بیای و به من دل ببندی